یادداشت

یادداشت

تجربیات،نظرات و دلمشغولیها
یادداشت

یادداشت

تجربیات،نظرات و دلمشغولیها

خاطره ای از عملیات کربلای پنج

 

 

امشب رفتم مسجدالمهدی خیابان فلسطین دوستان قدیمی جمع بودند تا مهدی ملکی را دیدم شروع کرد به تعریف یکی از خاطرات عملیات کربلای پنج که ظاهرا در جلسه دعای ندبه امروز صبح بچه های واحد اطلاعات عملیات لشگر پنج نصر آقای محدث تعریف کرده بود .

خوب چون من در متن خاطره بودم برای شما هم تعریف میکنم البته ببخشید که خیلی ناراحت کننده است ولی میگم که اونهائی که از جنگ یادشون رفته و اونهائی که حرف زیاد میزنن ، بدونن چی گذشت و چه کردن ،تازه این خاطره ای که میگم یک اتفاق خیلی کوچک از اون حماسه بزرگ بود. 

 

 

 

فکر کنم دم دمای غروب بود در مدخل ورودی جزیره بوارین داخل نهرهای آب نخلستانی ،نشسته بودیم نیروهای عراقی هم شروع کرده بودند به آتش شدید خمپاره اصولا چون عراق در طول عملیات آسیب زیادی دیده بود و به نظر می رسید بعلت کمبود واحدهای ادوات کلیه امکانات موجودش را متمرکز میکرد به یک مدخل ورودی ، که یکی از این مدخلها همین مدخل ورودی جزیره بوارین بود . 

تمام نیروهائی که آماده می شدند برای حمله داخل این نهرهای آب پناه گرفته بودند یک گروهان هم که فکر کنم از بچه های لرستان بودند آمدند کنار ما ، دقیقا یادم است در وسط نهری که ما نشسته بودیم یک نخل تنومند بود که باعث انحنای آنجا شده بود آنطرف انحناء دونفر آرپیجیزن بیشتر جلب نظر میکردند چون علاوه بر موشکی که روی آرپیجی داشتن ،دقیقا یادم نیست سه یا پنچ گلوله آرپیجی هم پشتشان بود . 

درحال حرف زدن با بقیه بچه ها بودیم که ناگهان صدای انفجار محیبی بلند شد فقط به فاصله چند ثانیه تمامی نخلستان پر شد از تکه های گوشت و یک پارچه سطح زمین قرمز شد همه بهت زده شده بودیم تمامی صورتها پر از خون و گوشت پودر شده بود هنوز یادم نمیرود دیدم از روی یک از نخلها، روی سر یکی از بچه ها خون می ریزد وقتی خوب توجه کردم دیدم یک پا که از کشاله ران قطع شده روی نخلی آویزان است و از محل عروق پا خونهای پا در حال تخلیه شدن است . 

خلاصه شدت حادثه اینقدر وسیع بود که حداقل برای نیم ساعت کسی نتوانست از جایش تکان بخورد فقط  بهت زده به هم دیگر نگاه میکردیم و چشمانمان اشک می آمد . 

بعد از نیم ساعت که حتی بچه های واحد تعاون بقایای آثار شهداء را جمع کرده بودند ، متوجه شدیم که یک گلوله خمپاره یا توپ دقیقا خورده روی همان دو نفر آرپیجیزنی که گفتم و علاوه بر انفجار خمپاره تمامی گلوله های آرپیچی موجود هم منفجر شده و هر کسی آنجا بوده کلا پودر شده .

نظرات 2 + ارسال نظر
بنده بد خدا چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 15:50

خدایش بیامرزد البته شهدا آمرزیده هستند خدا مارا بیامرزد

nashenas چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 16:18

vali darkesh kheli sangine ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد